loading...

(خیالپردازِ نادانِ سابق)

Content extracted from http://aleme-n.blog.ir/rss/?1580996786

بازدید : 288
سه شنبه 19 اسفند 1398 زمان : 8:58

اخم کرد. کلافه شد. مهربان نبود. همین‌ها کافی بود تا اضطراب من بیشتر شود و در انجام تمرینات، ناتوان‌تر شوم. بعد از پایانِ کلاسِ آنلاین، آمادگی این را داشتم که گریه کنم. حدود نیم ساعت روی صندلی نشستم و از جایم تکان نخوردم. غمگین بودم. خجالت می‌کشیدم؛ از خودم، از مربی‌ام، از زندگی و از تمریناتی که انجام نداده‌ام. شور همه‌چیز را درآورده‌ام. نه خوابم به جاست، نه غذا خوردنم، نه تفریحم، نه کار، نه تمرین و نه هیچ چیز دیگر. مدام اضطراب، مدام تپش قلب، مدام گرسنگی. مدام موهایم می‌ریزد و مدام لاغرتر می‌شوم. باید خودم را بغل کنم.

استفاده از ضایعات آهن
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 26
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 59
  • بازدید کننده امروز : 48
  • باردید دیروز : 10
  • بازدید کننده دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 220
  • بازدید ماه : 879
  • بازدید سال : 13797
  • بازدید کلی : 35912
  • کدهای اختصاصی